کد مطلب:317049 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:231

نادرشاه و کرامت قمر بنی هاشم
خطیب بزرگوار و مدافع مكتب اهل بیت علیه السلام آقای سید حسن فالی اظهار داشتند: جد مادری اینجانب، مرحوم حاج شیخ حسن حائری، كه در كربلا معروف به شیخ حسن كوچك بود، از منبریها و خدمتگزاران با اخلاص اباعبدالله الحسین علیه السلام بود كه مردم او را به تقوی و ایمان می شناختند. ایشان می فرمود در كتاب اسرار السلاطین، كه نسخه ی خطی آن در خزانه ی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام موجود است، خواندم:

نادرشاه وزیری شیعه به نام میرزا مهدی داشت. زمانی كه نادر هند را فتح كرد، میرزا مهدی از او اجازه خواست كه از هند برای زیارت عتبات مقدسه به عراق مشرف گردد. نادرشاه او را به مسخره گرفت كه، شما شیعیان مرده پرستید، شخصی را كه صدها سال است از دنیا رفته بر سر قبرش می روید و بر وی سلام می كنید.... الخ. میرزا مهدی وزیر گفت: اینها گرچه به ظاهر مرده اند، ولی كارهایی می كنند كه از



[ صفحه 133]



عهده ی زنده ها بر نمی آید و مردم آن را كرامت و معجزه می نامند. از جمله كرامات مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام، شاه نجف، این است كه سگ چون حیوانی نجس است به قبر مطهر ایشان نزدیك نمی شود و از آن عجیب تر خمر (شراب) است كه چون به آنجا می برند فاسد می گردد و اثر خمریت و مستی از آن زایل می شود. نادرشاه پس از شنیدن این مطلب گفت: اگر چنین است كه تو می گویی، من هم با تو می آیم تا از نزدیك این كرامت و معجزه را مشاهده نمایم. چندی بعد نادر به طرف عراق حركت كرد. چون به محدوده ی حرم مطهر مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید، شرابی را كه از قبل در ظرفی مخصوص گذارده و در آن را مهر كرده بودند تا كسی نتواند در آن تصرف كند، طلب كرد. زمانی كه آن را آوردند دید بوی تندی همچون بوی سركه از آن متصاعد می شود و چون آن را چشید دید سركه است! سپس یك سگ طلب كرد. سگ را آوردند، ولی هر چه سعی و تلاش كردند تا آن حیوان را وارد محوطه و محدوده ی حرم مطهر كنند نتوانستند. حیوان، دستهای خود را به زمین فشار می داد و هر چه مأمورین ریسمان وی را می كشیدند فایده ای نداشت، تا اینكه ریسمان پاره شد و حیوان آزاد شد و به عقب برگشت. نادرشاه، كه این صحنه را دید، در مقابل عظمت امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام سر تعظیم فرمود آورد و گفت: حال كه چنین شده می خواهم به جای این حیوان، زنجیری به گردن خود من بیفكنید و به كنار قبر مطهر مولا امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام ببرید. زنجیری از طلا تهیه شد. ولی



[ صفحه 134]



كسی جرأت نمی كرد آن زنجیر را به گردن نادرشاه بیندازد و او را به سوی حرم ببرد، زیرا فكر می كردند او اكنون احساساتی شده و چنین می گوید ولی بعد كه به خود می آید و حالش آرام و طبیعی گردد آن كس را مجازات می كند.

در اینجا بود كه ناگهان شخصی ناشناس، ولی بسیار با هیبت، نزدیك شد و زنجیر طلا را به گردن نادر انداخت و او را به طرف قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام كشانید. وقتی نادرشاه به كنار قبر مطهر رسید، تاجی را كه از پادشاه هند گرفته و بسیار قیمتی بود روی قبر مطهر نهاد و عرض كرد: شاه تویی و من یكی از بندگان تو هستم، بلكه من سگ درب خانه ی تو می باشم. سپس در نجف اشرف ماند و دستور داد تا گنبد حضرت را كه كاشی بود طلا كردند [1] و بعد هم به كربلا و زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شد و چون حوادث عاشورا و صحنه های دلخراش كربلا و مصائب جانسوز حضرت اباعبدالله علیه السلام و یارانش را برایش گفتند متأثر شده و به شدت گریست.

در این میان، از علمدار كربلا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نیز سخن به میان آمد و گفته شد كه آن بزرگوار در روز عاشورا با چه رنجها و مشقتهایی روبرو شد. نادرشاه گفت قبر او در كجای حرم امام حسین علیه السلام است؟

گفتند: وی قبری جداگانه دارد، و نادر را به حرم حضرت قمر بنی هاشم



[ صفحه 135]



علیه السلام هدایت كردند. وقتی كه چشم نادرشاه به دستگاه باشكوه و حرم باصفای قمر بنی هاشم علیه السلام افتاد و دید دست كمی از حرم مولایش امام حسین علیه السلام ندارد، از حاضرین پرسید: علت و حكمت ایجاد این تشكیلات جداگانه چیست و چرا حضرتش را در حرم امام عظیم حسین بن علی علیه السلام دفن نكرده اند؟! گفتند: این امر به علت وصیت خود سردار كربلا، قمر بنی هاشم علیه السلام بوده است كه به حضرت سیدالشهداء علیه السلام گفت: مولا جان، مرا به خیمه مبر، چون به بچه های حرم وعده ی آب داده ام و آنها انتظار آب می كشند؛ و اینك اگر با این وضع به خیمه برگردم، شرمنده ی آنان خواهم بود. اما هر چه علما و حاضرین برایش توضیح دادند، او قانع نشد كه باید برای حضرت عباس علیه السلام گنبد و بارگاه جدایی باشد.

در این اثناء ناگهان صدای فریادی همه را متوجه خود كرد. دیدند جوانی، با حالت آشفته و پریشان كنار ضریح مطهر فرزند رشید مظلوم تاریخ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام فریاد می زند و با لهجه ی محلی می گوید: ای برادر زینب، به فریادم برس. نادرشاه گفت: ببینید مطلب از چه قرار است و آن جوان چه می خواهد؟

جوان گفت: من از قبیله ی مسعود هستم و محل سكونت ما، در همین دو سه فرسخی شهر كربلا می باشد. در میان ما رسم بر این است كه یك روز قبل از عروسی، داماد همراه عروس به حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می آیند و سوگند می خورند كه به یكدیگر خیانت نكنند و حضرت را حكم قرار می دهند كه هر كس به دیگری



[ صفحه 136]



خیانت كرد حضرتش او را مجازات كند.

امشب هم، شب عروسی و زفاف من است. لذا با همسرم از منزل بیرون آمدیم تا به حرم حضرت بیاییم ولی در بین راه هفت نفر سواركار مسلح به ما حمله كردند و زنم را از من گرفتند و بردند. اكنون آمده ام كه از حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام كمك بگیرم. نادرشاه بسیار متأثر شد و گفت: من تا شب همسرت را به تو باز می گردانم، ولی جوان عرب، كه گویا با نادر و شكوه و هیبت وی آشنایی نداشت، گفت: من از تو كمك نخواستم، من از برادر زینب كبری علیه السلام كمك می خواهم، و باید هر چه زودتر همسرم را به من بازگرداند و آن دزدها را به كیفر برساند. نادرشاه از سخنان گستاخانه ی آن جوان و اینكه كمك او را رد كرده برآشفت و گفت: بسیار خوب اگر قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام قبل از امشب همسرت را به تو نرساند من تو را كیفر خواهم كرد و به حسابت خواهم رسید.

جوان با مشكل دوم كه همان تهدید نادرشاه بود روبرو شد و خود را به روی قبر مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام انداخت و در حالی كه فریاد می زد گفت: ای پناه بی پناهان، ای پسر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، به دادم برس.

ناگهان صدای هلهله و فریاد زنی توجه همه را به خود جلب كرد كه صدا می زد: «رایتك عالیة یبوفاضل، مشكور یخو زینب»! آن زن با لهجه ی محلی می گفت: پرچمت بلند است ای ابوالفضل علیه السلام، سپاسگزارم ای برادر زینب! نادرشاه دستور داد جوان و همسرش را نزد او آوردند و



[ صفحه 137]



ماجرا را از زن پرسید او نیز مانند شوهرش، رسم جاری قبیله و حمله ی دزدان را بیان كرد و اضافه نمود كه، چون دزدان مرا با خود بردند و شوهرم از من جدا و دور شد، فریاد برآوردم و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به حق خواهرش زینب كبری علیهاالسلام قسم دادم تا مرا نجات دهد. ناگهان سواری از سوی كربلا نمایان شده با عجله و شتاب بسیار نزدیك ما آمد و به دزدان دستور داد كه مرا رها كنند، ولی آنها نپذیرفتند و حتی به آن سوار حمله بردند كه یك مرتبه دیدم برقی همانند برق شمشیر به طرف دزدان حركت كرد و سرهایشان را از بدنها جدا كرد و اكنون جسدها و سرهای آنها در آن بیابان افتاده است، اینك نیز خودم را در اینجا می بینم!

نادرشاه از دیدن این كرامت قانع شد كه مقام والای حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام این مقدار هست كه به پاداش وفا و ایثاری كه در زندگی نشان داده، دستگاهی در كنار برادر عزیزش امام حسین علیه السلام داشته باشد. لذا دستور به توسعه ی حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام داد و مسجد بالاسر حضرت و مسجد رواق پشت سر را احداث نمود و صحن و ایوان را تزیین و تعمیر اساسی كرد [2] .


[1] مي گويند نادرشاه پس از تعمير و طلاكاري گنبد و ايوان مطهر حضرت علي عليه السلام، مهري ساخت كه روي آن نوشته شده بود «كلب آستان علي نادر قلي» يعني نادرشاه.

[2] چهره ي درخشان قمر بني هاشم عليه السلام، رباني خلخالي، جلد اول، ص 324.